مهم نیست...؟!
نشستم به پیشت به فریاد،گفتی مهم نیست.
زدم دست بر دامنت داد، گفتی مهم نیست
از این کوچه ها می گذشتم غریبـانه،تنـها
و دیدی شکستم پریزاد، گفتی مهـم نیست
شـکایت نوشـتم به پیشت ،که ای خوب
مرا پشت پا می زند باد ، گفتی مهم نیست
مــن از آب، از آیـنه ،از لــب رود
زعشقت سرودم چوفرهاد،گفتی مهم نیست
غمت را کشــیدم به سیـنه شب و روز
نگشتم ز دست غم آزاد ،گفتی مهم نیست
ترا گفـتم ای خــوب! من هرچه دارم
فدای دمی عشوه ات باد ،گفتی مهم نیست
بیــا، شـانه هـای مرا باز هم می تکاند
6/8/1380